شیفتگان آمریکا امیدی نداشته باشند
با پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، برخی تحلیلگران و جریانهای سیاسی بر این باورند که روابط ایران و آمریکا اگر خوب نشود، حداقل یخهای آن تا حدودی باز میشود و این خودش یک تحول است. این افراد پالسهای گفتمان «اعتدال» به غرب را عامل این بهبود نسبی روابط میدانند. اما آیا واقعیت این است؟ آیا میشود انتظار داشت که چنین اتفاقی بیفتد؟
شاید کلید فهم آینده روابط ایران و آمریکا در این مساله خلاصه شود که؛ «آیا آمریکا دشمن خونین انقلاب اسلامی هست یا نه؟» اگر پاسخ به این سوال را منفی بدانیم، امکان بهبود روابط در بالاترین سطح دیپلماتیک هم کاملا وجود دارد.
اما بحث اصلی از زمانی آغاز میشود که پاسخ سوال فوق، آری باشد یعنی آمریکا را دشمن اصلی انقلاب اسلامی بدانیم، دشمنی که برای ضربه زدن به ایران از هیچ تلاشی مضایقه نمیکند. در ادامه با این احتساب (که کاملا هم واقعی است) که آمریکا دشمن خونین ما است، به امکان سنجی بهبود روابط ایران و آمریکا میپردازیم.
فرض کنید شخص «الف» با شخص «ب» یک درگیری ایدئولوژیک، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... و در یک کلام یک نزاع تاریخی خونین دارد. اگر در این نزاع، «الف» به هر دلیلی احساس کند که «ب» دچار ضعف شده است، با او چه رفتاری میکند؟ آیا در مقابل او سستی به خرج میدهد و بر او سهل میگیرد؟ مطمئنا پاسخ با فرض دشمنیهای خونین این دو، منفی است. «الف» قطعا وقتی احساس کند «ب» یک گام به عقب رفته، برای نابود کردن آن یک گام به جلو میآید.
منطق روابط ایران و آمریکا هم دقیقا همین است. این دو کشور یک دشمنی عمیق فکری، تمدنی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... دارند. با پیروزی دکتر روحانی، تحلیلگران و مراکز تولید فکر و تحلیل آمریکا (Think Tank) به غلط احساس کردند که مردم ایران از تحریمها خسته شدهاند و به گفتمان سازش در مقابل گفتمان مقاومت ضد نظام سلطه رای دادهاند. این احساس آنها کاملا بی مبنا است چرا که انتخابات اخبر، به هیچ وجه تقابل دو گفتمان با تمام وجوه گفتمانی شان نبود بلکه صرفا درگیری با محوریت نحوه سیاستورزی بود. روحانی در سیاستورزی از سایر رقبا پیشی گرفت نه در یک تقابل گفتمانی همه جانبه. اما به هر حال آمریکاییها چنین فکری میکنند. آنها احساس میکنند تلاش آنها در دشمنی با ایران باعث شده تا ایران یک گام به عقب برود و چون ایران یعنی دشمن خونین آنها یک گام به عقب رفته است، آنها باید یک گام به جلو بیایند. این منطق آمریکایی و اساسا منطق سیاست بینالملل است. ایران قبلا نیز این منطق را آزموده است. دقیقا در سالی که به پیشنهاد دولت ایران و سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت، سازمان ملل عنوان «سال گفتگوی تمدنها» را برگزید، آمریکا به افغانستان حمله کرد. دقیقا در همان سالهایی که ایران از گفتگو و «تخریب دیوارهای بلند بیاعتمادی میان ایران و آمریکا» سخن میگفت و نیروهای اصلاحطلب برای مذاکره با آمریکا در مجلس نطق میکردند و نظرسنجی میساختند، ایران از سوی جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا به عنوان محور شرارت در جهان معرفی شد. حتی در شرایط فعلی که همه از بازتاب پیروزی دکتر روحانی بر روابط ایران و آمریکا سخن میگفتند، کنگره آمریکا فقط چند روز پس از انتخابات ایران، تحریمهایی که شش ماه قبل مصوب کردهبود را وارد فاز اجرایی کرد تا به همه ثابت کند که منطق آمریکایی، نه احمدینژاد می شناسد و نه روحانی و خاتمی.
اما اینکه افراد و گروههایی در داخل برای «پالسهای پیروزی روحانی به آمریکا» خواب دیدهاند و هر روز از مذاکره با آمریکا و احتمالا بعدتر، رابطه با آمریکا سخن میگویند، نشان دهنده دو امر است: یا آنها به دشمنی خونین آمریکا با انقلاب اسلامی ایمان دارند اما منطق آمریکاییها در سیاست بینالملل را نشناختهاند و یا اساسا این دشمنی تمدنی میان ایران و آمریکا را باور ندارند. در این میان برخی نیز دشمنی را قبول دارند و منطق آمریکایی ها را هم میشناسند اما معتقدند با شیوههای دیپلماتیک و تنشزایی میتوان مانع از درگیری بیشتر شد. این نظر در حالی که انتقاداتی به آن وارد است اما قابل تامل است و اساسا بحثاش در سطح روش است نه ماهیت.
بیانات رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی که نشاندهنده یک بیاعتمادی عمیق به آمریکا بود، اساسا حاکی از شناخت عمیق منطق آمریکایی از سوی ایشان دارد. رهبری در این جلسه سخنان مهمی بیان داشتند و کاملا مشخص و واضح به کسانی که دوباره شیفتگی خود را از مذاکره با آمریکا نشان میدهند، انذارهای مهمی دادند، انذارهایی که اگر مورد دقت واقع نشود، احتمال انحراف از مسیر را بیشتر میکند:
آمريكائىها ميگويند ما ميخواهيم با ايران مذاكره كنيم. خب، سالها است كه ميگويند ميخواهيم مذاكره كنيم؛ اين يك فرصتى نيست كه براى ما بهوجود آوردند. من اول سال گفتم كه خوشبين نيستم. در مسائل خاص، مذاكره را منع نميكنم - مثل مسئلهى خاصى كه در قضيهى عراق داشتيم، و بعضى از قضاياى ديگر - ليكن من خوشبين نيستم؛ چون تجربهى من اين را نشان ميدهد. آمريكائىها، هم غيرقابل اعتمادند، هم غير منطقىاند، هم در برخوردشان صادق نيستند. اين چهار ماهى هم كه از آن صحبت ما گذشت، همين را تأييد كرد؛ موضعگيرىهاى مسئولان و دولتمردان آمريكا نشان داد كه همين مطلبى كه ما گفتيم - كه گفتيم خوشبين نيستيم - درست است؛ خود آنها عملاً اين را تأييد كردند
شاید کلید فهم آینده روابط ایران و آمریکا در این مساله خلاصه شود که؛ «آیا آمریکا دشمن خونین انقلاب اسلامی هست یا نه؟» اگر پاسخ به این سوال را منفی بدانیم، امکان بهبود روابط در بالاترین سطح دیپلماتیک هم کاملا وجود دارد.
اما بحث اصلی از زمانی آغاز میشود که پاسخ سوال فوق، آری باشد یعنی آمریکا را دشمن اصلی انقلاب اسلامی بدانیم، دشمنی که برای ضربه زدن به ایران از هیچ تلاشی مضایقه نمیکند. در ادامه با این احتساب (که کاملا هم واقعی است) که آمریکا دشمن خونین ما است، به امکان سنجی بهبود روابط ایران و آمریکا میپردازیم.
فرض کنید شخص «الف» با شخص «ب» یک درگیری ایدئولوژیک، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... و در یک کلام یک نزاع تاریخی خونین دارد. اگر در این نزاع، «الف» به هر دلیلی احساس کند که «ب» دچار ضعف شده است، با او چه رفتاری میکند؟ آیا در مقابل او سستی به خرج میدهد و بر او سهل میگیرد؟ مطمئنا پاسخ با فرض دشمنیهای خونین این دو، منفی است. «الف» قطعا وقتی احساس کند «ب» یک گام به عقب رفته، برای نابود کردن آن یک گام به جلو میآید.
منطق روابط ایران و آمریکا هم دقیقا همین است. این دو کشور یک دشمنی عمیق فکری، تمدنی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... دارند. با پیروزی دکتر روحانی، تحلیلگران و مراکز تولید فکر و تحلیل آمریکا (Think Tank) به غلط احساس کردند که مردم ایران از تحریمها خسته شدهاند و به گفتمان سازش در مقابل گفتمان مقاومت ضد نظام سلطه رای دادهاند. این احساس آنها کاملا بی مبنا است چرا که انتخابات اخبر، به هیچ وجه تقابل دو گفتمان با تمام وجوه گفتمانی شان نبود بلکه صرفا درگیری با محوریت نحوه سیاستورزی بود. روحانی در سیاستورزی از سایر رقبا پیشی گرفت نه در یک تقابل گفتمانی همه جانبه. اما به هر حال آمریکاییها چنین فکری میکنند. آنها احساس میکنند تلاش آنها در دشمنی با ایران باعث شده تا ایران یک گام به عقب برود و چون ایران یعنی دشمن خونین آنها یک گام به عقب رفته است، آنها باید یک گام به جلو بیایند. این منطق آمریکایی و اساسا منطق سیاست بینالملل است. ایران قبلا نیز این منطق را آزموده است. دقیقا در سالی که به پیشنهاد دولت ایران و سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت، سازمان ملل عنوان «سال گفتگوی تمدنها» را برگزید، آمریکا به افغانستان حمله کرد. دقیقا در همان سالهایی که ایران از گفتگو و «تخریب دیوارهای بلند بیاعتمادی میان ایران و آمریکا» سخن میگفت و نیروهای اصلاحطلب برای مذاکره با آمریکا در مجلس نطق میکردند و نظرسنجی میساختند، ایران از سوی جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا به عنوان محور شرارت در جهان معرفی شد. حتی در شرایط فعلی که همه از بازتاب پیروزی دکتر روحانی بر روابط ایران و آمریکا سخن میگفتند، کنگره آمریکا فقط چند روز پس از انتخابات ایران، تحریمهایی که شش ماه قبل مصوب کردهبود را وارد فاز اجرایی کرد تا به همه ثابت کند که منطق آمریکایی، نه احمدینژاد می شناسد و نه روحانی و خاتمی.
اما اینکه افراد و گروههایی در داخل برای «پالسهای پیروزی روحانی به آمریکا» خواب دیدهاند و هر روز از مذاکره با آمریکا و احتمالا بعدتر، رابطه با آمریکا سخن میگویند، نشان دهنده دو امر است: یا آنها به دشمنی خونین آمریکا با انقلاب اسلامی ایمان دارند اما منطق آمریکاییها در سیاست بینالملل را نشناختهاند و یا اساسا این دشمنی تمدنی میان ایران و آمریکا را باور ندارند. در این میان برخی نیز دشمنی را قبول دارند و منطق آمریکایی ها را هم میشناسند اما معتقدند با شیوههای دیپلماتیک و تنشزایی میتوان مانع از درگیری بیشتر شد. این نظر در حالی که انتقاداتی به آن وارد است اما قابل تامل است و اساسا بحثاش در سطح روش است نه ماهیت.
بیانات رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی که نشاندهنده یک بیاعتمادی عمیق به آمریکا بود، اساسا حاکی از شناخت عمیق منطق آمریکایی از سوی ایشان دارد. رهبری در این جلسه سخنان مهمی بیان داشتند و کاملا مشخص و واضح به کسانی که دوباره شیفتگی خود را از مذاکره با آمریکا نشان میدهند، انذارهای مهمی دادند، انذارهایی که اگر مورد دقت واقع نشود، احتمال انحراف از مسیر را بیشتر میکند:
آمريكائىها ميگويند ما ميخواهيم با ايران مذاكره كنيم. خب، سالها است كه ميگويند ميخواهيم مذاكره كنيم؛ اين يك فرصتى نيست كه براى ما بهوجود آوردند. من اول سال گفتم كه خوشبين نيستم. در مسائل خاص، مذاكره را منع نميكنم - مثل مسئلهى خاصى كه در قضيهى عراق داشتيم، و بعضى از قضاياى ديگر - ليكن من خوشبين نيستم؛ چون تجربهى من اين را نشان ميدهد. آمريكائىها، هم غيرقابل اعتمادند، هم غير منطقىاند، هم در برخوردشان صادق نيستند. اين چهار ماهى هم كه از آن صحبت ما گذشت، همين را تأييد كرد؛ موضعگيرىهاى مسئولان و دولتمردان آمريكا نشان داد كه همين مطلبى كه ما گفتيم - كه گفتيم خوشبين نيستيم - درست است؛ خود آنها عملاً اين را تأييد كردند
+ نوشته شده در جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:17 توسط nafas
|
شهید محمد علی ناظری